علی کشوری دوغایی

متن مرتبط با «داستان کوتاه» در سایت علی کشوری دوغایی نوشته شده است

داستان کوتاه "مستاجرهای آقای بابی ساندز" Tenant Mr.Bobby Sands

  •   مستاجرهای آقای بابی ساندز   مرد همچنان که چشمانش را بسته بود، سعی کرد تا باز کردن پتوی پیچیده شده لای پاهایش آنقدر هوشیارش نکند که خواب از سرش بپرد..! آخر این موقع از صبح خیلی جان می دهد برای خوابیدن.. سوز بدی را نزدیک صبح حس کرده بود. زیر لب نجوا کرد - اه.. لعنتی باز یادم رفته سر شبی شومینه رو روشن کنم.. نکنه بچه ها سرما بخورن ! اما این نگرانی آنقدر جدی نبود که قید خواب نازش را بزند. پس خودش را جمع کرد و پتو را دور خود پیچید.. همسرش به نشانه ی اعتراض به کشیده شدن پتو، سقلمه ای بهش زد. پس پتو را کمی رها کرد..! اما هنوز چشمانش پر خواب نشده بود که صدای درب بلند شد., ...ادامه مطلب

  • داستان کوتاه

  • عکس در اینستاگرام : aria_keshvari Short storyمرد باقی مانده ی پوست ها را درون کیسه آخر فشرد و وزن کرد. آخرین پوست، پوست خودش بود. حالا اجازه داشت به خانه برود..,داستان کوتاه,داستان کوتاه عاشقانه,داستان کوتاه انگلیسی,داستان کوتاه فارسی,داستان کوتاه آموزنده,داستان کوتاه زیبا,داستان کوتاه ایرانی,داستان کوتاه ترسناک,داستان کوتاه طنز,داستان کوتاه صحنه دار ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها